کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره

شازده کیان

من و روروکم

مامانم مخالف روروک سوار شدن من هست البته منم اصلا دوست ندارم که سوار شم چون بعد از چند ثانیه حوصلم سر می ره. ...
24 دی 1391

نوزادی

  من ساعت ۲۳:٥٥  دق یقه روز ۸ فروردین ۱۳۹۱ در بیمارستان صارم به دنیا آمدم. مامان لیلام می خواست منو طبیعی به دنیا بیاره که بعد از ۱۰ ساعت درد کشیدن نتونست و مامانم سزارین شد و من به دنیا اومدم. من خیلی روزهای خوبی رو گذروندم غیر از شبی که از بیمارستان مرخص شدم. مامانم بخاطر اینکه من استفراغ نکنم کم شیر میداد من هم آب بدنم کم شد مجبور شده بیمارستان صارم که خیلی من اذیت شدم چون دکتر اصلا نیومد منو ببینه مامانم هم ناراحت شد و باهاشون دعوا کرد بعدش رفتیم بیمارستان مفید دکتر گفت شیر خشک بخورم که خیلی زود خوب شدم که دایی رضا و زندایی مینو و راحله با پسرش هم اومده بودن دیدنمون. من خیلی خوب گذروندم زمان کودکیم و چون مامان و بابام اذیت ن...
10 دی 1391

من و حمام

من از نوزادی حمام رفتن و خیلی دوست داشتم و دارم و الان که چاردست و پا میرم همش دوست دارم برم تو حمام البته اگه مامانم متوجه نباشه من زود می رم سمت حمام که تا مامانم میبینه زود به من میگه کییییان کجا داری میری؟ منم خیلی خنده رو هستم زود میخندم که مامانم ناراحت نشه. ...
10 دی 1391

اولین ایستادن من

من برای اولین بار ساعت ١٠:١٥ شب . نهم دی ماه ١٣٩١ کنار میز تلویزیون ایستادم که خیلی خوشحال شدم و مامانم هم بلافاصله از من هم عکس گرفت و هم فیلم برداری کرد. ...
9 دی 1391

10 ماهگی من

من در هشتم دی ماه 1391 ده ماهم شد که در این روز چون جمعه هم بود به اتفاق همه خانواده رفتیم سفره خونه آذری که آبگوشت خوردیم بعد از اون هم رفتیم خونه پدربزرگم تا شب و کلی هم بهمون خوش گذشت. ...
9 دی 1391

شب یلدا

شب یلدا تولد خاله مریممه و مامانمینا هرسال میرفتن خونه خاله مریم اما امسال خاله مریم دو تا مهمون جدید هم داشت که یکیش من و دومیشم نیکا بود به من و نیکا که خیلی خوش گذشت آخه دایی مهدیم همش تولد مبارک میخوند من و نیکا هم کلی دست زدیم و خندیدیم.  مامانم برای خاله مریم چون من مریض شده بودم تب داشتم نتونست چیزی بخره تصمیم گرفت 50 هزار تومن پول بده. ...
9 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شازده کیان می باشد